English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4251 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
labor of love <idiom> U انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
busied U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
practical extraction and report language U برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
notification U عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
embedded code U کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
for doing it U برای انجام ان
badminton U بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
sit tight <idiom> U صبور برای انجام کاری
demands U تقاضا برای انجام چیزی
demanded U تقاضا برای انجام چیزی
demand U تقاضا برای انجام چیزی
undertakes U توافق برای انجام کاری
undertake U توافق برای انجام کاری
undertaken U توافق برای انجام کاری
potential <adj.> U [توانایی برای انجام کاری]
mission essential U ضروری برای انجام ماموریت
bar U توقف کسی برای انجام کاری
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
invoke U تقاضا از کسی برای انجام کاری
up to one's ears in work <idiom> U کارهای زیاد برای انجام داشتن
turn out <idiom> U رفتن برای دیدن یا انجام کاری
operate U کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated U کل زمان لازم برای انجام یک کار
operates U کل زمان لازم برای انجام یک کار
prone U سرازیر مستعد برای انجام کار
to invite somebody to do something U کسی را برای انجام کاری فراخواندن
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
technique U روش با مهارت برای انجام کاری
invoking U تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
to have done U برای کسی [دیگر] انجام دادن
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
help U روش آسانتر برای انجام کاری
helped U روش آسانتر برای انجام کاری
helps U روش آسانتر برای انجام کاری
do one's thing <idiom> U انجام کار پر لذت برای شخص
invokes U تقاضا از کسی برای انجام کاری
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
bars U توقف کسی برای انجام کاری
farm out <idiom> U شخص دیگری برای انجام کار
techniques U روش با مهارت برای انجام کاری
invoked U تقاضا از کسی برای انجام کاری
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code U زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible U دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
add U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adding U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
twist one's arm <idiom> U مجبور کردن شخص برای انجام کاری
process U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
aircraft role equipment U تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
processes U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
authorising U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
adds U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
authorises U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
aircraft mission equipment U وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
authorizing U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
macro U تابع و دستورات برای انجام عمل ماکرو
arithmetic U توانایی یک وسیله برای انجام توابع ریاضی
pool U عده کارمند اماده برای انجام امری
overslaugh U بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
put up to <idiom> U وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
keep after <idiom> یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
covenantor U اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
get one's own way <idiom> U اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
pools U عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled U عده کارمند اماده برای انجام امری
computing U میزان سرعت یا توانایی کامپیوتر برای انجام یک محاسبات
validation U بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
make it up to someone <idiom> U انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
permanently U انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
freedom U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
egg (someone) on <idiom> U خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
to pause U [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
talk into <idiom> U موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
server U کامپیوتر مخصوص که کاری را برای شبکه انجام میدهد
metacompilation U کامپایل که برای تولید کامپایلر دیگر انجام میشود
beside one's self <idiom> U خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
freedoms U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
loose ends <idiom> U بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
microsoft U بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
office U استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
chord keying U عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
offices U استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
to sign up for something U نام خود را درفهرست نوشتن [برای انجام کاری اشتراکی]
concerted action U عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
for peanuts [and for chicken feed] <idiom> U چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
verification fire U تیرازمایشی تیراندازی که برای تشخیص خطای توپ انجام میشود
for next to nothing <idiom> U چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
manning the rail U گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
crunched U بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
sergeanty U انجام خدمات مختلف در دوره ملوک الطوایفی برای تملک تیول
yaght club U باشگاه تفریحی قایق داران برای انجام مسابقه بین اعضا
consortiums U ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortium U ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortia U ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
size U محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
keystroke U شمارش انتخابهای کلید انجام شده برای محاسبه هزینه تایپ
crunches U بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
to suggest it is appropriate to do so [matter] U پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
crunch U بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
elapsed time U زمانی که کاربر برای انجام کاری روی کامپیوتر صرف میکند
personal assistant فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
electronic U توانایی کلمه پرداز برای انجام توابع پردازش داده مشخص
sizes U محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
introducing U شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
two man rule U قانون حضور یاتصویب دونفره یا تصویب به وسیله دونفر برای انجام کار
introduces U شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
cells U ثباتی که حاوی محل مرجع یک خانه مخصوص برای انجام عمل است
cell U ثباتی که حاوی محل مرجع یک خانه مخصوص برای انجام عمل است
introduce U شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
cut corners <idiom> U [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
introduced U شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
drive U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
austempering U تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
gallium arsenide U ماده جدید برای ساختار قطعه که عملیات را سریع تر از قط عات سیلیکف انجام میدهد
printed U حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
prints U حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
board of conciliation U هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
print U حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
device U کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
counter revolution U عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
devices U کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
jcl U دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر
language U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
instructions U کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
languages U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
programs U نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
program U نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
instruction U کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
tout temps prist U تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
strategy U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategies U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
infra red link U روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
machine U کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
machined U کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
input/output U پردازندهای که ارسال ورودی /خروجی را برای CPU انجام میدهد شامل DMA و امکانات تصحیح خطا
machines U کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
gestalt U تشکیل و ترکیب چندعامل یاپدیده فیزیکی وحیاتی وروانشناسی برای انجام کارواحدو دست داده جزئی از کل شوند
quantum meruit U کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
number cruncher U یک برنامه یا کامپیوتر که برای انجام مقادیر بزرگی ازمحاسبه و سایر دستکاریهای عددی طراحی شده است محاسبه
Ackerman's function U تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت
recall U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
recalls U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
recalled U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
narratives U یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
c U استفاده از کامپیوتر برای کمک به دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع
narrative U یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
teacloths U رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
bin U محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
iil U دستگاه کنترل برای برای تولیدات صنعتی و سیستمهای کامپیوتر
bins U محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
permanent U آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
teacloth U رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
no show U مسافری که جا برای خودمحفوظ کرده ولی برای سفرحاضر نمیشود
revenue tax U مالیاتی که برای افزایش درامد کشور است نه برای تاثیردربازرگانی
intubation U فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
doubled U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
scratching U حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratch U حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
cat U استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
redundancy U بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا
liberal education U اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
cold thrust U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
redundancies U بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا
cold test U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
autos U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
doubled up U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
cats U استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
grammars U امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن
FDDI U اختصاری برای استاندارد FDD1 برای ارسال داده آنالوگ به صورت دیجیتال
auto U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
scratches U حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratched U حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
grammar U امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن
opens U سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
bread and point U سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com